محل تبلیغات شما

نمیدونم تاحالا اونقدر عصبانی شدین که از فرت خشم و عصبانیت بخندین یا نه اما من بارها تجربه اش کردم و میتونم به عنوان زهرآلودترین خنده معرفیش کنم. امیدوارم هیچ وقت تجربه اش نکنید.

یه وقتایی هست که فکر میکنی همه چیز خوبه و آروم اما تو همون لحظه های آخرشِ که خراب میشه مث یه روزی که خوب و خوش باشی و آخرای شب دم دم های خوابت همه چیز بهم بخوره.
اونقدر ناگهانی و ناباورانه که از شدت شوک به جای گریه بخندین !
این روزا به شدت به دهنم سیاهه (روزای خوبی ندارم) و راهی برای فرار ازشون ندارم چون دارم باهاشون زندگی میکنم!
بده که منبع ناراحتیت بدونی و نتونی برای حلش کاری کنی. حس میکنی خدا تورو وسط منجلابی از بدبختی گذاشته که نتونی هیچ کاری کنی و فقط صبر کنی تا بگذره.
کاش میشد فرار کرد. کاش میشد رفت و ندید و نشنید
مجبور بودن بدترین چیزیه که با وجود قدرت اختیار آدم در تضاده
شاید اگر حیوان بودم مسئله مجبور بودن آزارم نمیداد اما وجود اینکه من انسانم و قدرت تفکر و اختیاری دارم که باید به وسیله اون خودم از تمام حس های منفی و بد نجات بدم منو وادار میکنه که ساکت نشینم و لیستی از تمام کارها و ادمهایی که باعثِ این حسِ بدبختی میشن خط میزنم
خط میزنم خط میزنم خط میزنم
ولی یه آدمهایی رو نمیشه خط زد مث خانواده مث خودم مث خودم خودم خودم شاید اولین کسی که باید به سراغش میومدم خودم بودم!
گاهی ریشه بدبختی از درون خودمه و من حسش میکنم ولی چون نمیتونم ریشه اش قطع کنم ممکنه ریشه خیلی از چیزها و آدم های اطرافم قطع کنم
درک کردن آدمی مثل من سخته.
گاهی فکر میکنم منی که تا چندین سال پیش سنگی صبور بودم الان کوهی از دردم و دیگه تحمل این حجم از درد به تنهایی ندارم .


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها