محل تبلیغات شما

امروز که روزه بودم اونقدر حالم بد شد که معدم نابود شد.

دل درد و گرسنگی و از طرف دیگه حرص خوردن پدر معده مو دراورد و فقط میخواستم دانشگاه زودتر تموم شه برسم خونه بخوابم چون دیشب کلا نخوابیدم :/ دیگه خداروشکر بابا زنگ زد وسط راه اومد دنبالم رسیدم خونه و شیرجه رفتم برای خواب تاااا افطار :) دیگه فردا و پس فردا فک نمیکنم روزه بگیرم چون هم چنان معدم درد میکنه البته مال اعصاب خط خطیمم هست

برای فردا کلی کار برای دانشگاه انجام بدم که اگ انجام بدم خیلی خوب میشه :/ 

امشب بعد افطاری و سریال پدر رفتیم بیرون پیاده روی :/ اونقدر سکوت و خلوتی پارک دوست داشتم که اگه میتونستم هرشب میرفتم قدم میزدم :( 

+بالاخره رفتم شماره استاد از دفتر تربیت بدنی گرفتم زنه فک میکرد الکی میگم زنگید خود استاد پرسید ضایع شد شماره اش داد D: ولی خب از استاد پرسید گف کی امتحان میگیرید گف هنو معلوم نیس :/ پس کی قراره معلوم شه پس فردا ۳ شنبس دیگه من کی زنگ بزنم ازش بپرسم؟ شمارش نزدم تو گوشی ببینم واتساپ هس پیامش بدم یا نه :/ وای خیلی سختمه با تلفن با کسی حرف بزنم ینی خیلی از زیر جواب دادن تلفن و زنگ زدن در میرم چون خوشم نمیاد حس خوبی ندارم مث عکس گرفتن از خودم :///// 

خدا کنه واتساپ باشه نخوام زنگ بزنم :) 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها